A pond for reflection of my thoughts at this moment in time... حوضچه ای برای انعکاس افکارم در لحظهٔ اکنون
The Pond
sit by me and take your time....
5.04.2006
هفت تخم
از بچهگی از هفت تخم خوشم نمیومد. همین الان فهمیدم چرا. چون که تکلیف مزه اش روشن نبود. هم شیرین بود و هم نبود، هم لزج و آبکی بود، هم سفت بود. زندگی منم الان همینطوری شده. یه روز در اوج خوشیم که یهو با مغز میخورم زمین. یه روز از گریه چشام قرمزه که با یه بغل خوشبخت ترین آدم دنیا می شم. خلاصه تمام زندگیم ریخته بهم. معلوم نیست اصلاً چه مرگیم شده!ولی بدیش میدونی چیه؟ اینه که زندگی مثل هفت تخم نیست که اگه خوشت نیومد نخوریش...بخوری پاته نخوریم پاته!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment
Thank you for letting your thoughts be reflected in this pond!