The Pond


If you are passing by this pond
,
sit by me and take your time....

12.29.2012

موج

نگاهم ساحلِ آرام
لبم خندان، ولى
دلم درياست
دلم توفانِ بى پرواست

موج مى كِشد من را
ميبَرد من را
نمى خواهم روَم اما
چراكه مى شكند من را
در سرانجامى خسته و تنها

كس نداند كه پيش از توفان
دل به ساحلى بود، آرام

عشق بود و بخشيدن
عشق بود و عشق ورزيدن

دل به از اين نمى دانست
عشق را بخشندگى دانست
افتاد، ولى برخاست
عشق را سعىِ دگر پنداشت
بسوخت چون پروانه
بشد ديوانه

ببار باران، ببار باران
بر اين درياى پر توفان
كه امشب من شكستم
آن طلسمِ ساحلِ آرام

ببار باران، ببار باران
بر اين درياى پر توفان
بر اين قلب و دلِ آشوب
نموده وجودِ مرا مسموم

دلم درياست
دلم بى پرواست
دلم موج شد پُر از فرياد
پر از زخمهاى خنجرِ تكرار

مى روم چون موج با موج
مى سپارم ساحلِ آرام
به دست عاشق خمّار

منم آن موجِ سركش
كه كوبم بر دلِ دريا

منم آن موجِ ديوانه
كه نيستم اندكى پروا

منم فتنه! نه پروانه
كه از هم مى دَرم خانه

كوهِ سخت را در هم نَهم
سخرهء تيز را در شكنم

مى روم با موج
هراسم نيست
تنها مى روم

.......
.......

صبحِ بعد از توفان
ساحلى بود آرام
عاشقى با معشوق

دريا بيكران، آبى
آفتاب در آسمان تابيد

موج رد شد
بوسه اى زد بر تنِ عريان
ولى بيش نماند آنجا
برفت از ساحلِ آرام
برفت تنها و بى پروا


No comments:

Post a Comment

Thank you for letting your thoughts be reflected in this pond!